مروری بر کتاب :
کتاب آخرین وسوسه مسیح
داستان این رمان درباره عیسی مسیح است. اما نه آن انسان قدیس که تصویری پاک از او در ذهن مسیحیان است. بلکه داستان انسانی زمینی است که مرحله به مرحله و با پشت سر گذاشتن مسیری دشوار تبدیل به مسیحا میشود. در این کتاب عیسی ناصری را میبینیم که درگیریهای ذهنی بسیاری دارد. شبها کابوس میبیند و مداوم احساس میکند چنگکهای عقابی میخواهد مغزش را بیرون بکشد و یا او را به سمت چیزی بکشاند.
با این حال عیسی احساسات خاصی دارد و انگار میداند که سرنوشت مسیر خاصی برای او در نظر گرفته است. مشکل اینجاست که عیسی تلاش دارد با کارهای مختلف از دست سرنوشت فرار کند. به عنوان مثال در حالی که هیچکس صلیبی برای حاکمان روم نمیسازد، عیسی این کار را انجام میدهد تا یک متجاوز به صلیب کشیده شود. همین امر باعث میشود مردم از عیسی متنفر شوند و او را دیوانهای بدانند که در زندگی به جایی نمیرسد.
پس از مدتی، عیسی احساس میکند که باید شهر و خانه را ترک کند. بیابان او را به سمت خودش میکشد. تصمیم میگیرد به صومعه برود تا از شر جدال درونی خود رهایی یابد و از مریم مجدلیه نیز، که بسیار او را دوست دارد، دور شود تا مبادا مرتکب گناهی سنگین شود. بنابراین به سمت بیابان حرکت میکند.
پس از اتفاقاتی که در صومعه میافتد، عیسی دگرگون میشود. احساس سبکی میکند و دیگر آن کشمکش درونی را که دیوانهاش کرده بود حل شده میدانست. همچنین از شر وسوسهای که او را به سمت مریم مجدلیه میکشانید رهایی یافته بود.
این احساس خوب و سبک بودن و همچنین اتفاقات دیگری که در صومعه رخ داد باعث شد عیسی به سمت مردم بیاید تا با آنان سخن بگوید. مهمترین حرفی که عیسی با مردم داشت فقط یک چیز بود: عشق. او همه مردم را به عشق دعوت میکرد و از آنان میخواست حتی رومیهای دهشتناک را، که مردم را به صلیب میکشیدند، دوست بدارند. ولی همه اینها باعث شد مردم او را دیوانهتر از پیش فرض کنند.
در این میان، داستان حواریون مسیح هر کدام به طور خلاصه شرح داده میشود. داستان اینکه چگونه پطرس، یعقوب، یحیی و دیگر حواریون با مسیح همراه شدند. همچنین رابطه پیچیده یهودا با عیسی نیز شرح داده میشود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.